کد مطلب:369799 شنبه 7 اسفند 1395 آمار بازدید:537

فصل چهارم
 اندیشه ها به ذات الهی راهی ندارند


از آنجا که عقل راهی به ذات الهی ندارد، بنابراین سخن گفتن از آن ذات بی حد امکان پذیر نیست و اگر انبیاء نیامده بودند و خداوند خودش را با اسماء و صفاتش توصیف نکرده بود ما حق هیچ گونه سخنی درباره خدا نداشتیم و این اسماء و صفات خداست که زبان ما را باز کرده و به ما اذن می دهد که درباره او به همان گونه که خودش، خودش را توصیف کرده سخن بگوئیم.


اما این مهم در عرفان و تصوف رعایت نشده است. به عنوان مثال، ابن عربی که بالاترین مقام را در بین عرفای اصطلاحی دارد، آن گونه از خدا و مقامات ذات او سخن می گوید که گویی ذات الهی را با چشم سر دیده و آن جنان با آب و تاب در آثارش از مقامات ذات الهی سخن گفته که انگار (العیاذ بالله) ذات الهی مانند مجسمه ای است که او با تمام حواس خویش رؤیت کرده و لمس نموده است؛ و این در حالی است که طبق آموزه های خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام هم از تفکر در ذات خدا نهی شده ایم و هم از تکلّم. اکنون به فرازهایی از مناجات جانبخش امام عارفان حقیقی، حضرت زین العابدین علیه السلام توجه بفرمائید:



 


ص: 130


- «الَّذِی قَصُرَت عَن رُؤیَتِهِ أَبصَارُ النَّاظِرِینَ، وَ عَجَزَت عَن نَعتِهِ أَوهَامُ الوَاصِفِین»(1)


ستایش خداوندی که دیدگان بیننده ها از دیدن او نارسا، و خیال و اندیشه های هر تعریف کننده ای از تعریف او درمانده است.


- «أَنتَ الَّذِی قَصُرَتِ الأَوهَامُ عَن ذَاتِیَّتِکَ، وَ عَجَزَتِ الأَفهَامُ عَن کَیفِیَّتِکَ، وَ لَم تُدرِکِ الأَبصَارُ مَوضِعَ أَینِیَّتِکَ»(2)


و تویی که اندیشه ها و پندارها از رسیدن به ذاتت درمانده اند، و درک ها کیفیّت را درنیابند، و دیده ها از دریافت کجایی تو عاجزند.


- «سُبحَانَکَ لَاتُحَسُّ وَلَا تُجَسُّ وَ لَا تُمَسُّ وَ لَا تُکَادُ وَ لَا تُمَاطُ وَلَا تُنَازَعُ وَ لَا تُجَارَی وَ لَا تُمَارَی وَ لَا تُخَادَعُ وَ لَا تُمَاکَر»(3)


پاک و منزّهی تو ای آن که با حواس برونی و درونی [حواس برونی مانند چشم و حواس درونی مانند عقل و شهود قلب]، احساس نمی گردی، و با تماس جسم درک نمی شوی، حیله و نیرنگ در تو اثر ندارد، و دور ساختن تو، و نزاع با تو، و چیره شدن بر تو، و ستیز با تو، و فریب دادن تو، و مکر نمودن با تو غیر ممکن است.


در ادیان الهی و معارف خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام، معرفت به خداوند سبحان هیچ گاه به صورت یک مسئله مجهول و مشکوک که محتاج براهین مختلف و استدلال و اثبات فلسفی یا مکاشفه عرفانی باشد مطرح نشده است. از دیدگاه مکتب وحی، معرفت خداوند، موهبتی است و حاصل فعل و صنع خداست. اوست که فطرت انسان را ساحت نزول معرفت خود نموده و خود را با همه اوصاف جمال و جلال نمایانده است و همچنین عقل را حجت باطن مقرر نموده تا انسان در پرتو رشد فطری خویش، عقل را شکوفا سازد و خیر و شر را از هم تمیز دهد.





1- صحیفه سجادیه، بخشی از دعای شماره 1، ص 64

2- همان، بخشی از دعای شماره 47، ص 376

3- همان، ص 378

 


ص: 131


طبق روایات خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام عقل جایگاه ویژه ای دارد: عقل دلیل راه انسان است. خداوند به وسیله عقل عبادت می شود. انسان بی عقل مرده است. دینداری که عقل ندارد ارزش ندارد. عقل زیور انسان است و نوری است که خدا به بندگان بخشیده است و ...


آری، عقل خالق قادر، عالم پاک را اثبات می کند و حکم می کند که ولی نعمت خود را سپاس گوید و بندگی وی کند؛ اما باید توجه کرد که شناخت خداوند متعال و معرفت نسبت به وی از راه عقل و استدلال های آن و حتی عرفان و سلوک بشری ممکن نیست، معرفت، صنع و موهبت الهی است و انسان بدون کمک الهی به آن راهی ندارد.


اکنون به فرازی از مناجات نورانی حضرت امام سجاد علیه السلام در این باره توجه فرمائید:


- «وَالحَمدُ لِلَّهِ عَلَی مَا عَرَّفَنَا مِن نَفسِهِ، وَ أَلهَمَنَا مِن شُکرِهِ، وَ فَتَحَ لَنَا مِن أَبوَابِ العِلمِ بِرُبُوبِیَّتِهِ، وَ دَلَّنَا عَلَیهِ مِنَ الإِخلَاصِ لَهُ فِی تَوحِیدِهِ، وَ جَنَّبَنَا مِنَ الإِلحَادِ وَ الشَّکِّ فِی أَمرِهِ»(1)


و حمد و سپاس ویژه خداوند است، چرا که خودش را به ما شناساند، و رسم شکرگزاریش را به ما الهام فرمود، و پاره ای از درهای علمش را به عنایت پروردگاریش به روی ما گشود، و ما را به بهره ای از خلاص در توحیدش راهنمایی نمود و از الحاد و کفر و شک در مورد خود دور گردانید.


در تعالیم دینی ما به شدت از تفکر و بحث نمودن در ذات خداوند نهی شده است؛ زیرا عقل و شهود انسان راهی به شناخت ذات خدا ندارد و تفکر و بحث کردن، انسان را به انحرافات عقیدتی می کشاند؛ اما از تفکر و بحث در رابطه با آیات و مخلوقت خداوند نه تنها منع نشده؛ بلکه خداوند متعال و معصومین علیهم السلام مردمان را به این امر تشویق کرده اند؛ زیرا تفکر در آیات خداوند سبب خاضع شدن قلب به پیشگاه الهی و





1- صحیفه سجادیه، بخشی از دعای شماره 1، ص 66

 


ص: 132


افزایش ایمان می گردد. اکنون به چند آیه از کلام الله مجید توجه بفرمائید:


«وَلِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَاللَّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ* إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَاخْتِلافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لآیَاتٍ لأولِی الألْبَابِ* الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَی جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ»(1)


«و حکومت آسمان ها و زمین، از آن خداست؛ و خدا بر همه چیز تواناست* مسلماً در آفرینش آسمان ها و زمین، و آمد و رفت شب و روز، نشانه های (روشنی) برای خردمندان است.* همان ها که خدا را در حال ایستاده و نشسته، و آنگاه که بر پهلو خوابیده اند، یاد می کنند؛ و در سراسر آفرینش آسمان ها و زمین می اندیشند؛ (و می گویند:) بارالها! اینها را بیهوده نیافریده ای! منزهی تو! ما را از عذاب آتش، نگاه دار!


«وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ إِذَا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ* وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَرَحْمَهً إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ* وَمِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَاخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَأَلْوَانِکُمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِلْعَالِمِینَ* وَمِنْ آیَاتِهِ مَنَامُکُمْ بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَابْتِغَاؤُکُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ* وَمِنْ آیَاتِهِ یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَطَمَعًا وَیُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَیُحْیِی بِهِ الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ* وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ تَقُومَ السَّمَاءُ وَالأرْضُ بِأَمْرِهِ ثُمَّ إِذَا دَعَاکُمْ دَعْوَهً مِنَ الأرْضِ إِذَا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ* وَلَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ کُلٌّ لَهُ قَانِتُونَ»(2)


«از نشانه های او این است که شما را از خاک آفرید، سپس به ناگاه انسان هایی شدید و در روی زمین گسترش یافتید!


* و از نشانه های او این که همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آنان





1- سوره آل عمران: آیه 189 تا 191

2- سوره روم: آیه 20 تا 26

 


ص: 133


آرامش یابید، و در میانتان مودّت و رحمت قرار داد؛ در این نشانه هایی است برای گروهی که تفکر می کنند! و از آیات او آفرینش آسمان ها و زمین، و تفاوت زبان ها و رنگ های شماست؛ در این نشانه هایی است برای عالمان!- و از نشانه های او خواب شما در شب و روز است و تلاش و کوششان برای بهره گیری از فضل پروردگار (و تأمین معاش): در این امور نشانه هایی است برای آنان که گوش شنوا دارند!


* و از آیات او این است که برق و رعد را به شما نشان می دهد که هم مایه ترس و هم امید است (ترس از صاعقه، و امید به نزول باران)، و از آسمان آبی فرو می فرستد که زمین را بعد از مُردنش به وسیله آن زنده می کند؛ در این نشانه هایی است برای جمعیتی که می اندیشند!


* و از آیات او این است که آسمان و زمین به فرمان او برپاست؛ سپس هنگامی که شما را (در قیامت) از زمین فراخواند، ناگهان همه خارج می شوید (و در صحنه محشر حضور می یابید)!


* و از آن اوست تمام کسانی که در آسمان ها و زمین اند و همگی در برابر او خاضع و مطیع اند!»


و در سوره غاشیه می فرماید:


« أَفَلا یَنْظُرُونَ إِلَی الإبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ* وَإِلَی السَّمَاءِ کَیْفَ رُفِعَتْ* وَإِلَی الْجِبَالِ کَیْفَ نُصِبَتْ* وَإِلَی الأرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ* فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَکِّرٌ* لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ»(1)


«آیا آنان به شتر نمی نگرند که چگونه آفریده شده است؟!* و به آسمان نگاه نمی کنند که چگونه برافراشته شده؟!* و به کوه ها که چگونه در جای خود نصب گردیده!* و به زمین که چگونه گسترده و هموار گشته است؟!* پس تذکر ده که تو فقط تذکر دهنده ای!* تو سلطه گر بر آنان نیستی که (بر ایمان) مجبورشان کنی»





1- سوره غاشیه: آیه 17 تا 22

 


ص: 134


بنابراین آیات شریفه، ملاحظه فرمودید که قرآن به تفکر در آیات دستور می دهد نه در ذات خداوند؛ کنون برخی از روایات معصومین علیهم السلام را در این باره بشنوید:


امام باقر علیه السلام می فرماید: «تُکلّموا فی خَلقِ الله و لا تُکَلِّموا فِی الله، فانَّ الکلامَ فی اللهِ لایَزدادُ صاحبهُ إلا تَحیرّاً»(1) درباره مخلوقات خداوند صحبت کنید و در مورد خدا صحبت نکنید؛ زیرا  کلام در مورد خدا به صاحبش جز حیرت نمی افزاید.


و در حدیث دیگری می فرمایند: «تُکلّموا فِی کلِّ شیءٍ ولا تُکلّموا فِی ذاتِ الله»(2) در مورد همه چیز صحبت کنید؛ اما در مورد ذات خداوند صحبت نکنید.


امام صادق علیه السلام در توضیح آیه «وَ أنّ إلی رَبِّکِ المُنتَهی»(3) می فرماید: «فَاِذا انتَهی الکلامُ اِلَی اللهِ فَامسکوا»(4) پس هرگاه کلام منتهی به خدا شد پس بایستید.


امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند: «مَن تفکّر فی ذاتِ الحد»(5) هرکس در ذات خدا فکر کند ملحد شده است.


امام صادق علیه السلام می فرماید: «ایّاکُم والتّفکّر فِی اللهِ، إنّ التَّفکُّرَ فِی اللهِ لا یَزدادُ إلاّ تیِهاً»(6) بپرهیزید از تفکر درباره خدا؛ زیرا تفکر درباره خدا جز گمراهی نیفزاید.


مرحوم علامه طباطبائی نظرشان این است که این نهی، مربوط به عوام مردم است نه فلاسفه و خواص: «و فی النّهی عن التفکر فی الله روایات کثیره أُخَر، مودعه فی جوامع الفریقین؛ و النهی إرشادی متعلّق بمن لا یحسن الورود فی مسائل العقلیه العمیقه، فیکون خوضه فیها تعرّضاً للهلاک الدائم»(7)


درباره نهی از تفکر در [ذات] خدا روایات بسیار دیگری است که در جوامع حدیثی هر دو فرقه (شیعه و سنی) هست. این نهی ارشادی است و خطابِ آن به کسی است که





1- اصول کافی، ج 1، ص 270

2- همان

3- سوره نجم: آیه 42

4- غررالحکم، فصل 77، ص 658

5- وسائل الشیعه، ج 6، ص 455

6- توحید صدوق، ص 246، باب اسماء الله

7- المیزان، ج 19، ص 53

 


ص: 135


نمی تواند در مسائل عمیق عقلی- به طور شایسته و نیک- درآید و در نتیجه خوض و فرو رفتن او در آن ها در معرضِ هلاکت دائمی قرار گرفتن است.


به دو دلیل این سخن صحیح نمی باشد:


1) معصومین علیهم السلام همگان را از تفکر در ذات خداوند منع نموده اند نه اشخاص خاصّی را و لحن معصومین علیهم السلام در این باره هرگز نمی تواند ارشادی باشد.


2) معصومین علیهم السلام دلیل آن را نیز ذکر کرده اند؛ و آن این است که عقل و شهود بشر راهی به سوی شناخت ذات خداوند ندارد.


مخلوق وجه و مرآت ذات خالق نخواهد شد. بلی، آیات و علامتِ اثبات ذات اوست. پس خدا را نتوان شناخت و تعریف کرد به وجوه و عناوین؛ زیرا آنچه مفهوم و معقول و متصور است، غیر ذات مقدس اوست.


امام صادق علیه السلام می فرماید: «مَنْ زَعَمَ أَنّهُ یَعْرِفُ اللّهَ بِحِجَابٍ أَوْ بِصُورَهٍ أَوْ بِمِثَالٍ، فَهُوَ مُشْرِکٌ؛ لِأَنّ حِجَابَهُ وَ مِثَالَهُ وَ صُورَتَهُ غَیْرُهُ، وَ إِنّمَا هُوَ وَاحِدٌ مُوَحّدٌ فَکَیْفَ یُوَحّدُهُ مَنْ زَعَمَ أَنّهُ عَرَفَهُ بِغَیْرِهِ، وَ إِنّمَا عَرَفَ اللّهَ مَنْ عَرَفَهُ بِاللّهِ، فَمَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ بِهِ فَلَیْسَ یَعْرِفُهُ إِنّمَا یَعْرِفُ غَیْرَهُ»(1)


کسی که گمان کرده است که می شناسد خدای را به حجاب و صورت و مثال، پس مشرک است؛ زیرا که حجاب و مثال و صورت غیر اوست، و اوست خدای یکتا؛ و چگونه یکتا دانسته او را کسی که گمان کرده است شناخته است خدا را به غیر او.


کسی که خدا را به خدا شناخته، او خدا را شناخته است، و کسی که نشناخته است خدا را به ذات پاک او، پس او را نشناخته است؛ بلکه غیر او را شناخته است.


عنه علیه السلام فی جواب السائل عن المعرفه، قال: «مِن صُنع الله، لیس للعباد فیها صُنعٌ»(2)





1- اصول کافی، ج 1، ص 114؛ توحید صدوق، ص 143

2- توحید صدوق، ص 410؛ بحارالانوار، ج 5، ص 221

 


ص: 136


از امام صادق علیه السلام در رابطه با معرفت خداوند سئوال شد، فرمود: «معرفت صنع خداست و از برای بندگان در او صنعتی نیست.»


قلتُ للعبد الصالح علیه السلام هل فی الناسِ استطاعهٌ یَتَعاطَونَ بها المعرفه؟


قال: لا، إنّما هو تَطَوُّلٌ مِنَ الله.


قلتُ: أفلهم علی المعرفه ثوابٌ إذا کانوا لیس فیهم مایَتَعاطَونَهُ بمنزلهِ الرّکوعِ و السّجودِ الّذی اُمِرُوا به فَفَعلوهُ؟


قال: لا، إنّما هو تَطَوَّلٌ من الله علیهم، و تَطَوَّلٌ بالثَّواب»(1)


راوی می گوید: از حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام سئوال کردم: آیا از برای مردم استطاعت و توانایی هست که معرفت را دارا شوند؟ فرمود: معرفت بخششی است از خدا. پرسیدم: آیا برای معرفت ثوابی هست مانند ثواب بر رکوع و سجود و افعال تکلیفیه؟ فرمود: معرفت و ثواب هر دو بخشش خداوند است.


امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: «إعرِفوا الله بالله، والرَّسول بالرّسالهِ، و أولی الأمر بالمعروف والعدل والاحسان»(2) خدا را به وسیله خدا بشناسید، و پیامبر را با رسالت دریابید و اولی الامر را از  طریق معروف و عمل به عدل و احسان شناسایی کنید.


امام سجاد علیه السلام می فرماید: «إلهی بکَ عرفتُکَ و أنتَ دَلَلتَنی علیکَ و لو لا أنت لم أدرِ ما أنت»(3) الهی، تو را به خودت شناختم و خودت مرا به خویشتن رهنمون شدی؛ و اگر شناساندن  تو نبود، تو را درنمی یافتم.


در دعای معصومین علیهم السلام آمده: «اللّهُمَّ عَرِّفنی نَفسَک»(4) خدایا خودت را به من بشناسان.





1- المحاسن، ج 1، ص 281؛ بحارالانوار، ج 5، ص 223

2- اصول کافی، ج 1، ص 85؛ توحید صدوق، ص 285

3- اقبال الأعمال، ص 67؛ مصباح کفعمی، ص 588

4- اصول کافی، ج 1، ص 337

 


ص: 137


خداوند متعال به مخلوقش شناخته نمی شود؛ بلکه این مخلوق است که به خدا شناخته می شود. در معارف خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام مخلوق گزارشی از خالق و آیه گزارشی از ذوالآیه در بر ندارد. برای روشن شدن موضوع به مثالی توجه کنید:(1)


فرض کنید روی تخته سیاه کلمه «آب» نوشته شده است. آیا با دیدن این کلمه می توان خصوصیات نویسنده آن را دریافت و دریافت که چقدر سواد دارد؟ مسلماً این کلمه هیچ گزارشی از نویسنده آن در بر ندارد و تنها نتیجه ای که از این نوشته می توان گرفت این است که این کلمه تصادفی نوشته نشده است، بلکه نویسنده ای دارد؛ اما از این نوشته میزان علم او را نمی توان فهمید و با این کلمه نسبت به نویسنده آن معرفت پیدا نمی کنیم.


اگر نسبت آن کلمه با علم نویسنده را با نسبت مخلوقات با خداوند بسنجیم مسلماً نسبت دوم در برابر نسبت اول بسیار ناچیز است (اگرچه این قیاس صحیح نیست) با این حال چطور یک کلمه نویسنده آن را نشان دار نمی کند؛ اما از آیات الهی می توان خالق آن را شناخت؟ عدم توجه متصوفه به این مهم، آنان را به تشبیه خداوند با مخلوقات خویش کشانیده است. آنان می گویند پدیده های خداوند همچون آینه ای است که اسماء و صفات خدا؛ بلکه ذات وی را نمایش می دهد:


به صحرا بنگرم صحرا تو وینم***به دریا بنگرم دریاتو وینم


به هرجا بنگرم کوه و در و دشت***نشان از قامت رعناتو وینم(2)


و تا آنجا پیش رفتند که گفتند: پدیده ها عین ذات الهی اند و عارف کسی است که خدا را در هر چیز ببیند؛ بلکه خدا را عین خود چیز بداند.


البته پدیده ها قدرت و عظمت خداوند را نمایش می دهند؛ به این معنا که انسان با تأمل و تعمّق نسبت به مخلوقات متوجه می شود که خالق حکیم و قدرتمندی دارد. مثلاً





1- هرچند خداوند از مثال های ما برتر است؛ لکن برای تقریب ذهن این مثال زده می شود.

2- باباطاهر عریان

 


ص: 138


با نگاه کردن به گل، می یابد که خالق گل توانا و خالق زیبائی هاست؛ اما نه این که کیفیت زیبائی خدا همان کیفیت زیبائی گل است. یا همان زیبایی خداست که در چهره گل ظهور نموده است. این همان دیدگاه عرفا و فلاسفه صوفی مشرب است که می خواهند خصوصیات و صفات و اسماء و حتّی ذات الهی را در پدیده هایش مشاهده کنند و نسبت به خدا با خصوصیات پدیده هایش معرفت کسب کنند.


آیات خداوند بر صاحبان خرد می گویند که در خلقشان صُدفه و تصادفی در کار نبوده و صانعی حکیم و توانا دارند؛ اما این آیات به هیچ وجه موجب شناخت صانع و خالق نمی شوند.


همچنین آیات متذکر انسان به معرفت فطری خویش است و موجب می شود که معرفت آن معروف فطری تجدید گردد. خلاصه این که خداوند با مخلوقاتش شناخته نمی شود و مخلوق گزارشی از خالق نمی دهد؛ اکنون از معارف اهل بیت علیهم السلام این سخن را بشنوید.


در توحید صدوق آمده از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام پرسیده شد: «بِمَ عَرَفتَ رَبَّکَ؟» خدا را چگونه شناختی؟


فقال علیه السلام: بما عَرَّفَنی نفسَه. فرمودند: آن گونه که خدا خودش را به من شناساند.


قیل: و کیف عَرَّفَکَ نفسه؟ گفته شد: چگونه خودش را به تو شناساند؟


فقال علیه السلام: لا تُشبِهُهُ صورهٌ ولا یُحَسُّ بالحواسِّ و لا یُقاسُ بالنّاس؛ قریبٌ فی بُعده، بَعیدٌ فی قُربِه؛ فوقَ کلّ شیءٍ ولا یقالُ: شیءٌ فوقَهُ، أمامَ کُلّ شیءٍ ولا یقالُ: له أمامٌ»(1) حضرت فرمود:  صورتی به او نمی ماند و به حواس درنمی آید و به مردم قیاس نمی شود؛ در عین دوری نزدیک می باشد و در حین نزدیکی دور، فوق هر چیزی است و نمی توان گفت چیزی فوق اوست، و پیشاپیش هر چیزی است و نمی توان گفت برای او پیش و





1- توحید صدوق، ص 285؛ بحارالانوار، ج 23، ص 270

 


ص: 139


جلویی هست.


عن منصور بن حازم، قلت لأبی عبدالله علیه السلام: إنّی ناظرتُ قوماً، فقلتُ لَهم: إنّ الله أجَلٌّ و أکرَمُ مِن أن یُعرَفُ بِخَلقِهِ؛ بلِ الخلقُ یُعرفونَ بالله! قال: صَدَقتَ.(1) منصور بن حازم به امام صادق علیه  السلام عرض کرد: من مناظره کردم با گروهی و به آنان گفتم: خداوند جلیل تر و بزرگوارتر و باعزت تر از این است که به وسیله خلقش شناخته شود؛ بلکه بندگان به وسیله خدا شناخته می شوند. حضرت علیه السلام فرمودند: درست گفتی.


البته باید توجه داشت که مذهبِ «تعطیل» مردود است؛ زیرا عقل با استدلال های خویش و همچنین نظر نمودن بر پدیده ها، خداوند حکیم و قدرتمند را اثبات می کند؛ اما باید توجه نمود که اثبات خداوند متعال و صفات وی با استدلال ها و براهین عقلی، غیر از معرفت خداست.


عرفا و فلاسفه بر این قائلند که وجود حق متعال مرتبه عالی تری از وجود مخلوقات است و هم سنخ با آنهاست. می گویند وقتی نور ضعیف را بتوان شکافت، نور قوی را هم می توان قیاس و تشبیه نمود؛ زیرا مشت نمونه خروار است.


اما آن خدایی که فلاسفه و متصوفه معرفی می کنند، تولید ذهن و توهمشان است نه خدای واقع، که البته ممکن است این توهّمات در مرحله ای هم شهودشان شود.


یکی از مهم ترین روش فلسفه صدرائی «تشکیک وجود» است. آنان می گویند: حقیقه الوجود در مرتبه شدید با حقیقه الوجود در مرتبه ضعیف، عین هم هستند و بین خداوند با مخلوقات خویش، کمال سنخیت است.(2)


پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله و سلّم در آغاز دعوت خویش فرمودند: «أدعوکُم إلی شَهادَهِ أن لاإله إلاّ الله و خَلعِ الأنداد» یعنی: دعوت می کنم شما را به شهادت دادن به این که خدایی





1- اصول کافی، ج 1، ص 168

2- اسفار اربعه، ج 1، ص 433 و ج2، ص 291 و ج 3، ص 300 و ...

 


ص: 140


جز الله نیست و به این که برای خداوند مانندها را قائل نشوید.


طبق تعالیم فلسفی که خداوند هم سنخ موجودات است باید گفت: اگر خداوند از سنخ ممکنات باشد در حقیقت خلع انداد نشده است و وجود خدا نیز شبیه وجود ممکنات شده؛ اما در حدّ اعلا و شدید آن. این نوع خداشناسی درست مانند خداشناسی مورچه است. زیرا اگر به مورچه بگویند خدا چیست؟ چون مورچه قدرت خود را در شاخک های خود می بیند، فوری شبیه سازی می کند و می گوید: خدا مثل من مورچه است؛ اما با این تفاوت که شاخک های خیلی بزرگتری دارد!


اما باقر علیه السلام می فرماید: «کلّما میزتموه بأوهامکم فی أدقّ معانیه مخلوق مصنوع مثلکم، مردود الیکم و لعلّ النّمل الصغار تتوهم أنّ لله تعالی زبانیتین فانّ ذلک کمالها و یتوهّم أنّ عدمها نقصانٌ لمن لایتّصف بهما، و هذا حال العقلاء فیما یصفون الله تعالی به»(1) آنچه به وسیله عقلتان در دقیق ترین معانی تشخیص دادید، مخلوق است و مانند خودتان ساخته شده است، و به خودتان  برمی گردد و شاید مورچه های کوچک بپندارند که خداوند تعالی دو شاخک دارد که نشانه های کمال اوست و می پندارند که نداشتن آن برای کسانی که با آن دو شاخک وصف نمی شوند، نقصانی است و این است حال صاحب عقل در آنچه خدای تعالی را بدان وصف می کنند.


اکنون معارف اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام را با معارف فلسفی و عرفانی مقایسه ای می کنیم:


معارف خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام:


خداوند شناخته نمی گردد و معرفی نمی شود، مگر با معرفی خود خدا؛ و پدیده ها آیات خداوند متعال هستند که گزارشی از خداوند نمی دهند و فقط می گویند که وجود ما تصادفی نیست و خالق ما خداست، و پدیده ها مباین با خدا و جدا از او هستند.





1- بحارالانوار، ج 69، ص 293

 


ص: 141


معارف فلسفی و عرفانی:


موجودات همچون آینه هایی هستند که خداوند را در خود منعکس می کنند و عالَم چیزی جز ظهور ذات و صفات خداوند متعال نیست، و وجود پدیده ها همان وجود خداوند است با این تفاوت که وجود خداوند در شدیدترین مرحله وجود است و وجود پدیده ها در مراتب و مراحل ضعیف تر آن.



 


ص: 142



 


ص: 143